مشاور پیشدانشگاهیمون گرچه در مجموع خاطرهی خوشی ازش ندارم، گاهی حرفهای خوبی میزد. مثلا میگفت شما ممکنه خیلی مطالب رو خونده باشید، در حد امتحانات هم نتیجه گرفته باشید، ولی روشتون روش درستی نبوده باشه. اگه میخواید تو کنکور نتیجه بگیرید، باید اون روش رو بذارید کنار و با یه دید دیگه به مطالب نگاه کنید و روش درست رو انتخاب کنید. این سخته. چون شما به این روش عادت ندارید. اما با روش قبلی هم بیشتر از این نتیجه نمیگیرید. مثل این میمونه که استخون پاتون یه بار شکسته باشه و بد جوش خورده باشه. میتونید لنگون لنگون راه برید و تا یه حدی نتیجه بگیرید، ولی اگه میخواید بهتر راه برید، مجبورید برید دکتر، اون استخون رو دوباره بشکنید، دردش رو تحمل کنید تا بعد از مدتی درست جوش بخوره و نتیجهی دلخواهتون رو بگیرید.
واقعیت اینه که این مثال استخون میتونه خیلی جاها استفاده بشه. مثل مسئلهای که زمانی باهاش مواجه شدی، تمام تلاشت رو کردی که حلش کنی، اما در نهایت حل نشده و تو فقط موفق شدی وانمود کنی که حل شده. حتی نتونستی با حل نشدنش کنار بیای چون در واقع خودت رو گول زدی و به خودت قبولوندی که حل شده. حالا باید برگردی، مسئله رو یه دور دیگه باز کنی، حلش کنی و یا به طور قاطع به این نتیجه برسی که حل کردنش از توان تو خارجه و به معنی واقعی کلمه رهاش کنی.
من به شکل غیر منتظرهای برگشتم سر یکی از مسائلم و یه استخون رو شدم. حالا مجبورم مدتی به شدت درد بکشم تا این استخون درست جوش بخوره. اما قسمت ترسناکش اینه که هیچ تضمینی نیست که این استخون این بار درست جوش بخوره و ممکنه من این همه درد رو الکی به خودم تحمیل کرده باشم.
+ الان درد داره و نمیتونم دقیقا بگم موضوع چیه. اما وقتی جوش خورد، میام و تعریف میکنم چه حرکت بدیعی زدم. فقط دعا کنید زودتر جوش بخوره!
درباره این سایت